تو گندم را بی اعتبار کردی...

ساخت وبلاگ
هروقت میام اینجا یعنی دلم گرفته یعنی دلم میخواد با تو با اون تویی که درونمه با اون تویی که واقعیتارو بدون سانسور بهش میگم حرف بزنمدلم برات تنگ شده، دلم میخوادت انگار، نمیدونم چرا، وقتی حتی میدونم که برام خوب نیستی، دلم برات تنگ میشه و میخوام که باشی، انگار میدونم که میتونی و در توانته که کارای دیگه ای بکنی اما نمیکنی و من واسه دیدن اون تواناییا بهت غر میزنم، چرا واقعا؟ چرا نمیپذیرم اون تویی که دوستم داشت مدام به خاطرم کارای مختلف میکرد مدام حالمو می‌پرسید، مرده دیگه. راستش این تویی که الان هستیو دیگه نمیشناسم انگار کیلومتر ها فاصله داری با قبلا، انگار یه ادم دیگه ای، یه آدم بی تفاوت به همه چی، این غمگینم میکنه، چرا من هنوز دارم دست و پا میزنم؟ چرا هنوز دلم میخواد ببینمت، چرا با خودم میگم اگه خواستم برم خوابگاه روز قبلش بهت بگم که اگه خواستی ببینیم؟ میدونی خودمو درک نمیکنم، کاش بدونی از دستم دادی کاش بتونم نشونت بدم که دیگه نیستم، ف همیشه میگه فکر نکن نمیدونه داره چیکار میکنه هی توضیح نده، راست میگه، چی میخوام از تو که بیخیالت نمیشم؟ چی میخوای از من که بیخیالم نمیشی، البته شدی، خیلی وقته انگار، راستش دلم میخواد یه بار مستقیم بهت بگم که چند هفته خوبی بساط بوس و عزیزم دوستت دارمت به راهه و چند هفته جوری سردی انگار یه ادم عادیم، تو منو داری مریض میکنی، مریض کردی، راستش نمیتونم فراموش کنم کاراتو اتفاقاتو، برای من به اون سادگی تموم نمیشن که برای تو میشنبیستو نهم دی، رفتم کلی گشتم تو چتا پیدا کردم روزی که بغلت کردمو، کاش همه چی همونجا تموم میشد چون از اونجا به بعد بد شد، خیلی بد شدراستش گفتم تا دوسه هفته که حالم خوب میشه نمیخوام حرف بزنیم اما هرچی فکر میکنم کلا دلم میخواد اصلا حرف تو گندم را بی اعتبار کردی......ادامه مطلب
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 16:49

دیشب زد به سرم که بهت دروغ بگم دارم میرم جمعه یا شنبه، نمیدونم چرا! درواقع حالم بد بود و دلم توجه و بیرون رفتن باهاتو میخواست، گفتی خب من التماست میکنم بذاری ببینمت، گفتم حوصله ندارمو این چیزا یکم صحبت کردیم، تهش بهت گفتم من دیگه نمیتونم اینجوری باشیم یا صفر یا صد انتخاب کن ولی من حسم اونجوری نیست، امروز بهت گفتم دوستم گفته بیا، میای یا نه، گفتی اره، گفتم اسنپ دو مسیره بگیر بیا، رفتیم قصرالدشت اول یکم راه رفتیم درمورد رفتن من و حضوری شدن و اینا حرف زدیم، بعد رفتیم کافه سروناز گفتیم رزرو کردیم اما گفتن نه، بعد فهمیدیم شماره ای که داشتیم با شماره اونا متفاوت بوده، گفت اگه میخواید بشینید میز خالی شه اما اومدیم بیرون و با اون شماره زنگ زدیم و ادرس گرفتیم، باز سوار اسنپ شدیم رفتیم اونجا، همون کافه ای بود که اونروز با مامان اینا رد شدیم گفتیم عه مهد کودکو کردن کافه، محیطش اوکی بود، غذاش بد نبود، درمورد ص و دعواهام باهاش تو گروه دانشگاه حرف زدم توهم درمورد سینا و دوستات و دانشگاه و واحدات و مشاوره ت، بهمون گفتن تایم داره اینجا و برید، ساعت هشت بود، رفتیم سمت قدوسی پیاده، بهت گفتم گوشیمو اوردم ببینی و قلبتو گوش بدم، نشستیم رو نیمکت اداره ناحیه یک، درش اوردم نگاهش کردی گفتی خوش رنگه و گذاشتم رو قلبت، بعد داشتی جمعش میکردی گفتی منم دوست داشتم صدای قلبتو بشنوم ولی میدونم بدت میاد و رو این چیزا حساسی که بره توی گوش گفتم نه اشکال نداره تو عین قورباغه هر روز میری حمام گفتی باشه پس اگه میذاری خودم بذارم گوش بدم، گفتم باشه، گفتی نمیخواد خودت بذار حالا سر راهش همه چی هست :دی، گفتم نه، قبلش تو مسیر بهم گفتی لاغر شدی گفتم اره گفتی کلا همه جات آب شده :دی، قلبمو گوش دادی تند میزد، بازم راه رفتیم تو گندم را بی اعتبار کردی......ادامه مطلب
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 16:49

میدونی همه چیز به نفع تموم کردن حکم میکنه جز دلم، دلم دوستت داره دلم نمیخواد وقتی خوابگاهم نباشی، دلم درد میکنه از دستت اما بازم میگه بذار باشه بذار باشه، دلم معتاده بهت
کاش از اول ندیده بودمت، کاش هیچی شروع نمیشد که بخواد تموم بشه، کاش عوض نمیشدی عوضی نمیشدی
شاید کم کم تمومش کردم شایدم یه دفعه نمیدونم! لتس سرچ: هو تو کات؟ ایمیدیتلی اور گرجوالی

تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 16:49

خوابتو دیدم انگار دوباره اوکی شده بودیم ولی تازه... دیگه یادم نیست
تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50

امروز هوا بهتر شده بود با ش رفتیم تو حیاط خوابگاه و من عمیقا دلم برات تنگ شد چون اولین باریه که از دوسال پیش، از وقتی اومدم تو خوابگاه، تو حیاط راه میرمو تو نیستی، این مدت هوا سرد بود اصلا تو حیاط نمی تو گندم را بی اعتبار کردی......ادامه مطلب
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 98 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50

نوت بوک رو دیدم، یاد خودمون افتادم، چرا؟ نمیدونم! شاید صرفا به خاطردلتنگیه میدونی نمیدونم دیگه چند روز میگذره از اون روز ولی میدونم چهل روز رد شده اما گاهی هنوز میای تو فکرم، راستش شاید بعدا که اینو بخونم به نظرم بیاد به خاطر فشارای وحشتناکی که روم بوده این حرفو زدم اما دوست دارم پیدات کنم بغلت کنم، دوست دارم واسه تولدم بیای بازم مثل پارسال سورپرایزم کنی، چیزای بدو دوست دارم...
اون اهنگه تو فیلمه میگفت من هنوزم به ماه نگاه میکنم اما تورو میبینم
تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50

پونزده روز دیگه تولدمه میدونم انقدر گذشته و به خاطر دلایلی که منم داشتم، کاری نمیکنی برام اما راستش ته ته دلم دوست دارم تو مثل من نباشی...
تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50

توهم مثل یه ماه پیش من، درگیری با خودت؟ فکر میکنم برای تو اسون تره که هیچکاری نکنی چون همیشه اونیکه اول تولدشه الگو میشه یه جورایی، میتونستم برت گردونم خیلی راحت اما نخواستم و میدونم توهم با دوروبریایی که داری نمیخوای این کارو بکنی منم منتظر نیستم اما هیجان دارم براش، فکر میکنم جالب باشه این دوهفته ی پیش رو
خدایا؟ مرسی، فقط میتونم همینو بگم، من معجزه تم و معجزه ت میمونم و بهت اثبات میکنم ارزش این معجزه رو دارم :)
تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50

کلی نوشتم، پاک شد
پیام دادی، اونم وقتی از دوازده و روز تولدم گذشته بود، گفتی نخواستی روز تولمو خراب کنی و با خودت گفتی اخرین نفر بگی، گفتی گذاشتی بیست چهار ساعت تموم بشه بعدش پیام بدی،
ولی نتونستی پیام ندی و دلیلشو نمیدونی
گفتی در کل تولدت مبارک
آخ عزیزم... آخ
تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 92 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50

بعد از تبریک تولدت
همه چیز برگشته
خوندن پیاما
غرق شدن تو فکر
آرزوی خواب
تا صبح بیدار موندن
اشک ریختن
نوشتن
همه چیز برگشته
همه چیز به جز تو
تو گندم را بی اعتبار کردی......
ما را در سایت تو گندم را بی اعتبار کردی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5apostrophee بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 20:50